یادداشتهای روزانه

ساخت وبلاگ
دوشنبه 9 بهمن 1396 بارندگی دیروز باعث شده هم کوهها برف داشته باشن.خداشکرت....دیروز صبحی هم دیگه نتونستم ماشین ببرم باخودم.لباسای گرمتر پوشیدمو . با طمانینه حرکت کردم به سمت اولین میدون که نزدیکمونه .ولی واقعا  پیاده روی یهوویی بود که کمر درد شدم.شایدم کفشامو عوض کرده بودم ، ازون بود.خلاصه با اولین اتوبوس روانه شدیم به سمت محل کار.ان شالاه خداوند به لطف و کرم و امید خودش؛  امسال هم نعما=ت  برف وبارونو زیاد کنه تا از این نعمت بهره ببریم.سرظهری رییس گفت صبرکن من برسونمت .تا دم در خونه رسوند و ازون طرف دیدم علی وماهان دارن میان.قوبونش برم یه لحظه هم دست بردار نیست که میخاد بیاد خونه عزیزش...شکر خدا ظهر میان .شب میان .محمد هم حس میکنم خیلی دوس داره زیاد رفت و آمد کنه.اون شب موقع رفتن اوریا رو برده بغل مامان میگه خداحافظی کن بریم.نمیدونم چی تو دلشه ولی هر چی هست خیره .همش دوس داره بچه هاش بیان ماهارو ببینن.ان شالاه خیره .مستاجر منم هنوز ج نداده بهم .منم اس ام اس زده گفتم یه وقت یادش نره!میگه طرف بهمون خبر نداده .اگر خبری داد حتما بهتون میگم.بهرحال من حقیقتش کاری ندارم به طرف و اینا ..ان شالاه خوش وخرم باشن .من خونمو میخام  فقط.روی تصمیم خودم مصر هستم .اول بهار باشه که سفره هفت سینمو میچینم تو خونه خود یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 77 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 8:56

ناراحت شدم واقعا...ولی هرچه پیشاید خوشاید...میگه قرار ه بهم پول بدن اونم قولشوبرای اخر خرداد دادن!!منم تا اردیبهشت نهایت خونمو میخام..........................من خونمو میخاام.خدا جووووووووووووون.کمکم کن...من خونمو میخام.........خدایاااااااااااااااا...میترسم تا اخر خرداد منو بپیچونه!!!گفتم من برنامه ریزی دارم برای اخر اردیبهشت!!!.لطفا خونمو بهم پس بده.میخاستم اگه عید خالی بشه سفره هفت سین بچینم تووش.من نموخاممممممممممممممممممم...کلی برنامه ریزی کردم این بار.خدااااااااااااااااااا....دیگه نمیشه که به زور ملتو انداخت بیرون!!گفتم تو یه ماه مونده به من بگوووو.فقط خونه رو تحویل بده.کلی حساب کتاب کرده بودم هاااااااااااااا..حالا چیکار کنم....خوشی هامون بهم خورد.پیش خانوم محمدی داشتم بال درمیاوردم..کاش یارویی که ازش میحرفه زود حساب کتاب کنه باهاش .تا مام به مرادمون برسیم...داشتم بال بال میزدم هااا تو دلم.ظروف هفت سین داشتم انتخاب میکردم.....امید بخدا دیگه باید صبر کنیم..منتها سال جدید خونه جدید بیشتر میچسبید...خداجوون کارشو حل کن.ماهم به زندگیمون برسیم.رییس گیر سه  پیچ داده برای ضامن شدن به وامش!!اونروز استعلام کردن میگن این خانوم گردش حساب نداره ...خخخخخخخخ..ان شالاه جور نشه .به ما چه..راستش دروغ چرا نمیخام چک بدم..هرجور حمالی انجام میدم تو محل کارشومنتها این یه قلمو واقعا ته دلم راضی نیستم. یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 82 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 8:56

چند روزی هست که زده به سرم برم وان .یه تور گردشی هست که 5شنبه صبح حرکت میکنه  و 22 بهمن برمیگردن.نهایتش برای تعهد کاریم 5 شنبه و شنبه که بین التعطیلین هستش مرخصی میگیرم!!راستش دلم میخاد ولی احتمالا یا پول خرج کردن برام سخته !(که بعید میدونم) یا اینکه نمیدونم چه مرگمه که پامو از خونه بیرون نمیتونم بذارم.البته یه مسئله ای هم هستش که من نمیتونم توی اتوبوس بشینم چون دل پیچه میگیرمو روده و معده بهم میریزه.یه قرصایی هم هستا .ولی باز زیاد مساعد نمیشم .سه ساعت ونیم راهه تا وان. احتمالا نرفتنم زیاده.باخودم گفتم اتاق یه تخته میگیرم 500 تومن.یه 500 تایی هم باید خرج کنم چون تا برگردم چمدونو باز کنم همه چشمشون به سوغاتی سفره...چندوقته هی خودمو به آرامش دعوت میکنم .صدقه میدم .لال میشم .میبینم این رییس فلان فلان شده ام نمیدونم دنبال چه بهونه ای میگرده.فقط میره رو اعصاب. دیروز بعد خدافظی زنگیده میگه ببین خانم فلانی چی میگه !برگرد!!گفتم چی؟ گفتش بزنگ ببین چی میگه؟! مرتیکه خر.. طراح گرفته 2 صفحه مطلب بزنه که همش اگهی میتایپیم براش میفرستیم...ماهی600 تا حقوقشه.اونم  از ساعت 11 میاد تا نهایت 2ونیم ..یا 3 . 6ساله دارم براش کار میکنم 5شنبه و شنبه هم همون ساعت 2 تا2ونیم میکشه .ماهی700 تا بهم میده..تازه دوقورت ونیمشم باقیه.ببین چیکار داره برگرد!!!تف به گووورت سرصبحی ....دختره معلوم نیست چی تو گوشش وزوز کر یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 65 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 8:56

ازونجایی که دیروزباندازه تموم وجودم فحش خور کردم رییسو بالاخره زبونش باز شد!!! خانوم طراح هم پررو تشریف داره هم هرکاری خودش بخاد انجام میده.دفعه پیش زنگیده بود که چرا اگهی تایپی به من میدین .من دستم خیلی کنده!!(انگاری ما از شیکم ننه  آوردین و حرفه ای هستیم) و ایشون اولویتهای دیگه ای هم دارن! پسرگشاد رییس دوتا اگهی داد که اسکن کنم و براش بفرستم و فرمود که بیکاره !!بذار تایپ کنه! منم ازون موقعی که زر زده بود و وز وز کرده بود توگوش رییس متوجه پرروییش بودم. نمیخاستم رودرو بشم باهاش.خلاصه رییس !! گفتش که اگهی تایپی ندین بهش! تا عید میمونه فقط .مابا پررو ملت نمیتونیم کار کنیم!! (همه مثه من نیستن که .امروز چک 14 میلیونی بهش دادم!) خلاصه نذر ما درمورد عدم ضمانت رییس برقرار نشد.یه چک 14 میلیونی از حساب خالیم !! کشیدم .اونم داره وام میگیره برای پسر گشادش عروسی بگیره!!!منم فقط بخاطر اینکه حساب کتابش درسته اینکارو کردم.دست و دلم لرزید ولی ان شالاه مشکلی پیش نیاد .36 ماه هم اقساط بازپرداختشه ..درسته میل باطنیم راضی نبود ولی خوش حسابیش خیلی خوبه.قسط بانکو عقب نمیندازه.وگرنه خودم هرماه باید 400 تومنو از دفترکارش جور کنم بدم بابت اقساطش!!البته زبونم لال .منتها این ادااصولاش منو خیلی حرص میده .هیچ خری امروز تا ساعت3  نمیموند تو محل کار که تایید کارو بگیره و بقولی حقوقش حلال باشه!! ولی من میمونم ! د یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 61 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 8:56

اول هفته یه تصمیمی داشتم  برای امروز واونم اینکه چمدونمو ببندمو برم وان برای سه روز البته با تور .دلیل اول نرفتنم اینه که تو اتوبوس نمیتونم بشینم. دلیل دومم هم این بود که راحت باید 1و500 خرج میکردم .چون امکان نداشت که بدون کادو و خرید برگردم.البته دلیل سومشم این بود که حس رفتنو نتونستم ایجادکنم!!پریروز بود بعد از کار که ساعت 3 تموم شدم رفتم یه فروشگاه بزرگی سر زدم و این دفعه گیر دادم به مارک لیمون ( وسایل اشپزخونه) .قیمتها رو مقایسه کردم قشنگ  .یه جایی نزدیک محل کارم گفتش یه تومن . رفتم همون فروشگاه سه طبقه گفتش 950 تومن.یخچال الکترو استیل رو 990 تومن گفت که واقعا شاخ درآوردم.خلاصه دیروزم با زهرا بودم و  رفتیم یه جای همیشگی که همیشه برای تشکر از خودم! میرم اونجا پیتزا سفارش میدم. باهم کلی گپ زدیم و نشستیم پیتزا میل کردیم.بعدش رفتیم شیخ تپه و وارد اولین مغازه که شدم (انگاری هدایتم کردن) درست رفتم سراغ یه نیم بوت که همرنگ کیف جدیدم بود! یادمه مریم گفت یه نیم بوت همرنگش بخر تا ست بشه گفتم از کجا پیدا  کنم با این سایزی که من دارم! گفتش 120 تا! مثلا حراجیه هااا...تا پوشیدمش قالب پام شد.ازون 36 های قالب کوچیک بود ...(سایز پام هم لو رفت) خلاصه گفتم برای حراجی بیشتر از100 نمیدن!!کلی چونه که چون زهرا باهام بود فکم باز شده بود برای چونه (اهل چونه نیستم)  ، گفتش115 تا وسلام!بابا انصاف کنید.خل یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 67 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 8:56

دوشنبه 11 دی 1396 امروز بالاخره یه بارونی زد و حس کردیم که زمستونه.حالا هرحکمتی که داره مصلحتشو شکر.با آتیش زدن مکانهای عمومی رعب و وحشت ایجاد میشه واین دور از انصاف یه شهروندبودنه.دل نگرانی هایی که هست رو کاری ندارم.ولی سخته خیلی.نمگیم بی درد نیستم ولی شاید راههای بهتری هم باشه  برای اعتراض یه شهروند .بماند... صبحی یه لحظه دیدم زهرا اومد داخل..واای چقد خوشحالم کرد.به وجود دوستام نیاز دارم چون باعث میشه فکرم جای دور!!نره.ازونور هم رییس زنگید که برای صبحونه خوردنی داریم .؟ سنگک خریده بود .زهرا هم باما صبحونه خورد .کلی حرفیدیم.برای کاردستی سارا باید لوازم میخرید.رفت تهیه کرد و اومد .یکمی هم پیشم موند و رفت.اونقد کار بود که اخرش گفتم به جهنم !!بابا خسته شدم.دیگه نمیکشم.بعضی کارامونو هم ازطریق تلگرام انجام میدیم که قطع شده .حالا معلوم نیست کی درست بشه. دیروز سرظهری کارام کم بود .به خانوم محمدی خبر دادم.ناهارو رفتم پیشش.سنگک و دوغ خریدم.خونه اش سمت اپارتمان منه.یه لحظه یاد خاطراتم افتاد. خیلی .وقت بود نرفته بودم اون سمت.کلی حرفیدیم و ناهار خوردیم.از بی پولیش گفت و اینکه 10 ماهه حقوق نگرفته و یه زن تنها.باز شکرخدااا خونه داره .مستاجری خیلی وحشتناکه  وقتی حقوق ماهیانه هم نداری.خدابهش صبربده.هی خاستم بهش بگم اگه خاستی قرض بدم که یه لحظه گفت یه چک دارم باید فردا اونو نقد کنم.باز کمک  خرجی م یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 1:34

الان دقیقا مابین 30 اسفند و 1 فروردین 1396 هستیم..یا هم اینکه 96/1/0  میشه!!ساعت 2 سال تحویل شد وعلی اینا اومدن ناهارو با ما باشن. بعدناهار رفتن به بزرگترا سربزنن وازونطرف هم محمد اومد.دیروز برا روز مادر نتونسته بود بیاد زنگیده بود ولی امروز اومد و مثه هرسال کادو و شیرینی آورده بود .دستش درد نک یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 79 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1396 ساعت: 19:32

الان 1 فروردین 1396 حقیقی رو طی کردیم.دیشب ماهان خونه ما بود منم کلی خسته بودم همیشه عادت دارم ظهری بخابم ،چون نتونستم براهمین خسته بودم.صبحی پاشدم دنبال ماهان میگشتم دیدم تو اتاق عزیزش خابیده. صبحونه خوردیم و مامااینا رفتن حیاط وماهان هم باهاشون .که خروسه !تو حیاط بچه مونو نوک زده .دیدیم صدای گریه یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 65 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1396 ساعت: 19:32

دیشب به اندازه ای حالم بد بود که نمیتونم وصفش کنم.خلاصه معده و روده درهم  وبرهم شده اند.وهیچ راه نجاتی نیست !اجیل منو به این روز انداخت یا سبزی خوردن !بازم نمیدونم.هرچی هست معدهو روده تحمل همو ندارن.گلاب به روتون  مسیر تالار وحدت رو همش طی کردم تا صبح.و صبح از خستگی طی مسافت!! و از دست داد یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 84 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1396 ساعت: 19:32

از دیشب برف باریده و لی آبکی بوده داخل شهر.اینم از برف بهاری .ای کاش آلبالو زردآلوهاا بای بای نشن !چه خوب شد که تعطیلات در یک چشم برهم زدن تموم شد..خدارو شکر که دلمون به کار کردن گرمه.تعطیلات که اصلا معنی نداره برام.البته به نظرم هر وقت ادم دلش قرص باشه و آروم ؛جزو تعطیلاتو استراحت میشه حساب کرد.دیش یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1396 ساعت: 19:32

 دیشب بارون زده بود همه جا .ابری بود و گاهی آفتاب میزد.قرار بود بریم روستا.دلم میخاس سبزه ها رو ببینم .حاضرشدیم  ورفتیم شوشوی ننه مو از محل کارش برداشتییم و تو جاده رسیدیم به  یه نهالستان و کلی نهال و ریشه و اینا خریدن.بعدش رفتیم خونه خاله که تو روستاس.بامید خداا خاله بازی دیگه تموم ش یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1396 ساعت: 19:32

 صبح مثه همیشه ساعت6 بیدار شدم دیدم همه جا تاریکه !هنوز آفتاب نزده .معادلاتم اشتباه از اب درومد.من فک میکردم آفتاب طلوع میکند از جانب شرق!ولی ساعت 7 بود هنوز تاریک بود!رییس گفته بودهاا دیربیا زود برو! منم دیدم طبیعتم اینجوری قبول نمیکنه .همون زودبرم بهتره.خلاصه رییس دفترای همکارمون سرصبحی اومدن یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 59 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1396 ساعت: 19:32

دیروز قرار بود برم خونه خانوم محمدی .ناهارم موندم .از این ور و  اونور حرفیدیم و از استرسهای روزانه ام گفتم .و اینکه داستان من برمیگرده به زمان تقسیم سهم الارثم و اینا.امروزم که رفتم یه چندتا کمد دیگه رو تمیز کردم تو محل کارم .حسابی خونه تکونی میخاد هاا .کلی روزنامه وکاغذ باطله درومد .منم همشو ا یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1396 ساعت: 19:32